پای خاطرات تابوشكن ورزش زنان ایران:
هنوز حسرت می خورم
اسب من: راحله خیرالله زاده که در بازی های آسیایی 2002 بوسان به همراه الهام هاشمی و لیدا فریمان موفق شده بود نخستین مدال تاریخ تیراندازی زنان ایران را کسب کند از خاطرات 19 سال قبل خود می گوید.
به گزارش اسب من به نقل از ایسنا، نخستین مدال زنان ایران در بازی های آسیایی پس از انقلاب اسلامی به سال ۱۳۸۱ و به بازی های آسیایی ۲۰۰۲ بوسان برمی گردد؛ جایی که زنان ورزشکار در دو رشته تیراندازی و تکواندو به مدال برنز رسیدند تا جزو نخستین زنان مدال آور بازی های آسیایی پس از انقلاب اسلامی نامیده شوند.
پروانه محمد تقی پور در تکواندو نخستین ورزشکار زن ایران پس از انقلاب بود که مدال برنز را برگردن آویخت. پس از او دختران تیرانداز بودند که در ماده تفنگ ۱۰ متر به مدال برنز رسیدند.
راحله خیرالله زاده، لیدا فریمان، الهام هاشمی سه تیرانداز ایرانی بودند که بعنوان نخستین زنان تیراندازی ایران پا روی سکوهای بازی های آسیایی گذاشتند. آنها در شرایطی این مدال را گرفتند که هیچ کس انتظارش را نداشت و حتی هیچ عکسی از روی سکو رفتن آنها هم در دست نیست.
راحله خیرالله زاده حالا پس از ۱۹ سال که از آن مدال گذشته به مرور خاطراتش پرداخت. خاطراتی که یادآوری هر کدام پیام آور حسرت، غم و شادی برای او است. او با حضور در ایسنا با ما از روزی که قدم در رشته تیراندازی گذاشت تا روزی که با چند زخم و حسرت ورزش را کنار گذاشت به صحبت نشست.
تنها حسرت خیرالله زاده نرفتن به المپیک است. او معتقد می باشد در آن سالها حقش خورده شده و بجای او فرد دیگری راهی المپیک سیدنی شده است. این گله ای است که از دنیای ورزش دارد.
اکنون او ۴۳ سال دارد و کارمند اداره ورزش و جوانان استان تهران است. همسر او سیاوش گرجستانی فیلمساز و بازیگر و فرزند مرحوم سیروس گرجستانی است.
در ادامه گفتگوی ایسنا با دارنده نخستین مدال تیراندازی زنان ایران را می خوانید:
تیراندازی را من انتخاب نکردم
پدرم ارتشی و از جانبازان جنگ تحمیلی دفاع مقدس است، او از کودکی ما تفنگ بادی در خانه داشت و گاهی گنجشک می زد اما ربطی به انتخاب رشته من نداشت. شاید به قول همسرم تیراندازی را من انتخاب نکرده باشم و آن مرا را انتخاب نموده است! پنج دختر بودیم و من فرزند آخر خانه. پدرم جنسیت ما برایش مهم نبود اما دوست داشت یک نفر از ما ورزشکار شود. مادرم می خواست یک دکتر در خانواده داشته باشیم و دوست داشت من به مدرسه مددیار پزشکی بروم اما هیچ کدام از دخترها این راه را نرفتیم. بواسطه این که مادرم پیشینه هنری داشت سه خواهرم به سمت هنر رفتند. من اما از سه سالگی با ورزش آشنا شدم و تا ۶ سالگی ژیمناستیک کار کردم. در آن دوره دستم شکست و لطمه دیدم و دیگر پدرم میانه خوبی با آن رشته نداشت. وی در ارتش پیشینه ای از همه رشته های ورزشی داشت اما دوومیدانی را خیلی دوست داشت. او مرا به سمت دوومیدانی سوق می داد. همه می گفتند پدرم دوست داشت پسری داشته باشد و من آن پسر بودم اما واقعا اینطور نبود. پدرم دنبال پسر داشتن نبود بلکه می خواست نامش ماندگار شود. همانطور که عموی من عبدالله خیرالله زاده عضو تیم فوتبال نساجی و به سر طلایی معروف بود. او الگویی بود که دوست داشتم مثل او شوم.
در "مدرسه ورزش" تیراندازی به سراغم آمد
در دبستان بدمینتون را شروع کردم و عضو تیم تهران هم شدم. همان مربی که با من بدمینتون کار می کرد به پدرم گفت مدرسه ای به نام ورزش هست که هر چهار سال یکبار دانش آموز می گیرد و آزمون ورودی سختی دارد. مدرسه ورزش تست های سختی داشت اما من از آن آزمون ها سربلند بیرون آمدم و نفر دوم شدم. البته کمی قدم کوتاه و صدو پنجاه و شش سانتی متر بود در صورتیکه قد تعیین شده برای ورودی دبیرستان صد و شصت سانتی متر بود. من چون حکم قهرمانی و مدال زیادی با خود برده بودم و نفر دوم آزمون ورودی شدم مرا پذیرفتند و وارد دبیرستان ورزش شدم. در آن زمان اداره تربیت بدنی ورزش تهران این دبیرستان را بنیان گذاری کرده بود ولی بعد ها از بین رفت. حیف هم شد چون بسیاری از بانوانی که بعدا عضو تیم ملی شدند از همین دبیرستان بیرون آمده بودند.
زنان در نخستین اعزام به بازی های آسیایی
در دبیرستان ورزش در تیم هندبال و دوومیدانی فعال تر بودم. در همان سالها (دهه اول سال ۱۳۷۰) یک مربی از کشور چین به نام گان به ایران آمده بود. خانم طاهریان رئیس ورزش زنان در آن سالها پیشنهاد کرده بود که برای تیراندازی یک تیم کم سن تر و ورزشی تر انتخاب گردد چون تیم اولی که انتخاب و به بازی های آسیایی اعزام شده بود نظامی و بسیجیانی بودند که تنها با سلاح آشنایی داشتند. اعضای آن تیم هر چند ورزشکار نبودند اما راه سختی را رفته بودند. آنها نخستین اعزام با پوشش اسلامی را انجام داده و تابوشکنی کرده بودند.
"گان" سه نفر را برای تیم تیراندازی تهران انتخاب کرد
با آمدن مربی خارجی می خواستند تیم را ورزشی و روی استعدادها کار کنند. به همین خاطر به سراغ دبیرستان ورزش آمدند. خانم گان تست های ورزشی مربوط به تیراندازی مثل حبس نفس و قدرت دست را از ما گرفت و سه نفر برای تیم تیراندازی انتخاب شدیم. من، آزاده توفیق واحد که آن زمان پرش ارتفاع کار می کرد و مریم احمدی را انتخاب نمود. من هیچ پیشینه ای از تیراندازی و تیم ملی نداشتم. بعد ما را به دانشگاه علامه معرفی کردند تا آنجا تمرین نماییم. مسابقات قهرمانی کشور جوانان قرار بود برای نخستین بار صورت گیرد و ما هم باید در آن مسابقه می دادیم. ما با خانم کبری الله کرمی که خودش آن موقع عضو تیم ملی بود تمرینات را شروع کردیم.
با دست های تاول زده و بدون لباس مخصوص تیر می زدیم اما قهرمان شدم
آن زمان شرایط خیلی خوب بود و ما تفنگ، ساچمه و فشنگ در اختیار داشتیم اما با لباس معمولی تیر می زدیم. با مانتو و مقنعه تمرین می کردیم. به مسابقات قهرمانی کشور که اعزام شدیم دیدیم که بقیه با کت، شلوار، کفش و دستکش مخصوص تیر می زنند. ما تمام دست هایمان تاول داشت. البته قبل مسابقات به ما یک جفت دستکش دادند و همین موجب شد رکوردهایمان بهتر شود. من در کمال ناباوری در مسابقات تیراندازی قهرمانی کشور جوانان اول شدم. باورم نمی شد چون در دوومیدانی مدال گرفتن خیلی سخت بود اما در تیراندازی در نخستین مسابقه قهرمان شده بودم. رکوردم هم خیلی خوب و نزدیک به رکورد ملی بود و این برای همه و خودم عجیب بود.
اگر در بد باز می شد، دیگر هیچ زنی اعزام نمی شد!
"شما دری را می خواهید باز کنید که اگر بد باز شود برای همیشه بسته خواهد شد و دیگر هیچ زنی نمی تواند اعزام شوبعد از مسابقات قهرمانی جوانان کشور به تیم ملی تیراندازی دعوت شدم. پیش از تیم ملی با خانم الله کرمی، خانم میری و خانم میرزا بیگی بعنوان مربی تمرین می کردیم اما بعد که به تیم ملی جوانان دعوت شدم آقای حسن ذوالفقاری، آقای کوهپایه زاده و مرحوم فریدونی مربیان ما شدند. در آن زمان با وجود پوشش تمریناتمان تفکیک شده بود یعنی زنان جدا و مردان جدا تمرین می کردیم. سخت گیری ها هم خیلی زیاد بود. با وجود اینکه تمرینات ما و آقایان جدا بود ولی هر روز حراست داخل سالن بود. به هر حال روی نخستین ها حساسیت ها زیاد بود و ما زیر ذره بین بودیم. همیشه به ما می گفتند "شما دری را می خواهید باز کنید که اگر بد باز شود برای همیشه بسته خواهد شد و دیگر هیچ زنی نمی تواند اعزام شود".
سخت گیری ها زیاد بود/ همیشه در تیم ملی تنها بودیم
در تیم ملی خیلی ماجراها داشتیم. سخت گیری روی ما زیاد بود. ما با دوره قبلی تیم ملی فرق داشتیم. موی کوتاه مد بود و ما طبق مد پیش می رفتیم. ما با این شرایط وارد جوی شده بودیم ;i رفتارهای ما اصلا برای آنها توجیه شده نبود. ما سه نفر همیشه با هم بودیم و در تیم خیلی پذیرفته نبودیم. تیپ و قیافه ما برای آنها متفاوت بود. مدام مسئولان ما را صدا و توجیه می کردند اما ما نمی دانستیم چه کار اشتباهی انجام می دهیم. آن زمان خانم فرهادی زاد و خانم طاهریان خیلی تلاش می کردند و شاید ما بعنوان ورزشکار این ها را نمی فهمیدیم. کل کل هم داشتیم و زیاد هم از سخت گیری های آنها خوشمان نمی آمد.
می ترسیدند اعزام زنان متوقف شود
در اعزام ها هم ماجراهای زیادی داشتیم. نخستین سفر ما در قالب تیم ملی مسابقات قهرمانی جهان اسپانیا بود. متاسفانه اوایل مسابقات خیلی سخت را برای اعزام انتخاب می کردند. برای ما که نخستین بارمان بود اعزام می شدیم سطح مسابقات خیلی بالا بود. از طرفی مانتوهایی برای ما انتخاب شده بود که خیلی گشاد و بلند و تا مچ پا بود. همین طور مقنعه های بسیار بلند تا مچ دست داشتیم. شبیه زنان عربی شده بودیم و هر جا می رفتیم با ما عربی حرف می زدند و باید توضیح می دادیم که عرب نیستیم. آن زمان می ترسیدند که این اعزام ها به خاطر حواشی متوقف شود و بنا بر این وضعیت اینچنین بود.
در اعزام ها تنها بودیم/ ورزشکاران دیگر کشورها سراغمان نمی آمدند
اولین اعزامی که رفتیم تنها بودیم. نمی توانستیم با ورزشکاران ارتباط برقرار نماییم. حتی دختران سایر کشورها سمت ما نمی آمدند و با ما ارتباط نمی گرفتند. ما مشکلی در تعامل با آنها نداشتیم اما آنها به سمت ما نمی آمدند. دقیق نمی دانم چرا، شاید از ما می ترسیدند. همیشه در اولین اعزام ها تنها بودیم، یک بج نمی توانستیم با ورزشکاران سایر کشورها عوض نماییم. البته ما هم می ترسیدیم. نزدیکمان می شدند می گفتیم نکند عکسی از ما منتشر شود. البته هیچگاه برای یک عکس برخوردی با ما نشد اما خودمان یک وحشتی در ناخودآگاهمان داشتیم.
عده ای کلا مخالف ورزش زنان بودند/ تصاویر توهین آمیز چاپ می شد
ما بسیاری از سخت گیری ها خوشمان نمی آمد اما حالا که به عقب بر می گردم می بینم حق داشتند، کار سختی بود و حساسیت زیادی وجود داشت. عده ای کلا مخالف ورزش زنان بودند و تعداد آنها خیلی هم زیاد بود. نمی خواهم توهین به قشر خبرنگار شود اما حتی در رسانه ها هم جبهه مقابل ما زیاد بود و مسخره می شدیم. یکبار یک عکس توهین آمیز از ما چاپ شد "تعدادی دختر که مانتوهایشان از جنس روزنامه است و به ابرها تیر می زنند". معتقد بودند که چرا ما تمرین می نماییم و چه اهمیتی دارد که زنان اعزام شوند. کسی نمی دانست اهمیت آن سالها بعد که زنان در المپیک مدال بگیرند مشخص خواهد شد.
مجبور بودیم زیر کت تیراندازی مانتو بلند بپوشیم
آن موقع حراست به ما اجازه نمی داد که مثل حالا با لباس تیراندازی به مسابقات برویم. باید مقنعه داشتیم و زیر کت تیراندازی مانتو می پوشیدیم. لباس تیراندازی باید خیلی تنگ باشد تا بدن را محکم نگه دارد. وقتی از زیر مانتو داشتیم باید آن کت یک سایز بزرگتر انتخاب می شد که دیگر کارایی لازم را نداشت. از طرفی گرما سبب می شد لباس ها از زیر خیس، لکه و زشت شوند و ما مجبور بودیم دو سه مانتو ببریم که آنها را تعویض نماییم.
برای اعزام ها به چشم دردسر به ما نگاه می شد
با این همه سختی هایی که به جان می خریدیم باز هم برای اعزام به بازیهای آسیایی بانکوک ۱۹۹۸ می گفتند چرا باید تیراندازی زنان اعزام شود؟ آیا اساسا مدال می گیرند؟ در یکی از مصاحبه ها که با یک مجری سرشناس ورزشی هم بود به او گفتم این سوال را که از من می پرسید آیا از تیم ملی شنا یا بدمینتون مردان هم می پرسید؟ فوتبال هم همیشه مدال نمی گیرد اما اعزام می شود. حساسیت روی تیم زنان خیلی زیاد بود و ما را به چشم دردسر نگاه می کردند. خوب به نظرشان ما درد سر بودیم اعزام نمی شدیم بهتر بود. همه نگاه ها همین بود. البته اندک ورزشکارانی هم بودند که از ما حمایت می کردند.
در نخستین دوره بازی های آسیایی کسی انتظار مدال از زنان تیرانداز نداشت/ پس از بانکوک به ما حمله شد
بانکوک دومین دوره بازی های آسیایی بود که زنان اعزام می شدند. نخستین دوره اعزام زنان بصورت نمادین بود. نمی خواهم با این حرف به نفراتی که در آن دوره اعزام شدند توهینی کنم چون آنها تلاش زیادی کردند. آنها با حجاب در میادین حاضر شدند ولی اعزام نمادین بود و کسی هم از آنها انتظار مدال نداشت. اما در بازی های آسیایی بانکوک تیم تیراندازی پس از استعدادیابی، تمرین و اردو و مسابقات اعزام شده بود و همه از ما انتظار مدال داشتند که محقق نشد. پس از بانکوک خیلی به ما حمله شد. هیچ کس ندید که بسیاری از تیم های مردان هم مدال نگرفتند اما فقط تیم ما که تنها تیم زنان اعزامی بود مورد حمله قرار گرفت. نگفتند که تیم ما نوپا است و باید دستش را بگیرند تا بلند شود. انتظار داشتند در نخستین اعزام مدال بگیریم. پس از بانکوک مهرعلی زاده رئیس ورزش شد و کمی شرایط بهتر شد، شاید چون احتمال می دادند که مدال بگیریم. پیش از بازی های آسیایی بوسان فشارها از روی تیم ما کمتر شد چون دو تیم قایقرانی و تکواندو زنان هم افزوده شد.
برای زنان قایقران کاریکاتور کشیدند
بعد از تیراندازی، تکواندو و قایقرانی توانستند مجوز حضور در مسابقات را بگیرند. تکواندوی زنان هم واقعا خوب عمل کرد. نخستین مدال را در تکواندو گرفتیم. این رشته پر از پتانسیل بود که هیچگاه نتوانسته بود خودرا نشان دهد. البته قایقران ها خیلی اذیت شدند، کاریکاتورهایی که برای آنها کشیده شد خیلی بد بود و آنها با یک کشتی به گل نشسته مقایسه شدند. اما کمتر کسی می دانست که آنها با قایق ها و پاروهای قدیمی تمرین می کردند و وسیله نویی برای آنها خریداری نشده بود.
از دنیای ورزش گله دارم/ وایلد کارت المپیک سیدنی حق من بود
برای المپیک سیدنی سهمیه نگرفته بودیم اما برای وایلد کارت اصولا باید فردی که رکورد بالاتری داشت اعزام می شد ولی این کار را نکردند. همیشه هم این سوال بود که چرا این کار را کردند؟ این گله ای است که از دنیای ورزش دارم. تیراندازی و کلا ورزش برایم از همه چیز مهمتر بود. من به آن نقطه ای که باید نرسیده بودم. واقعا آرزوی رفتن به المپیک را داشتم. غایت یک ورزشکار رفتن به المپیک است. درست بود که ما در تیراندازی برای المپیک ۲۰۰۰ سیدنی سهمیه نگرفته بودیم اما برای وایلد کارت اصولا باید فردی که رکورد بالاتری داشت اعزام می شد ولی این کار را نکردند. به جهت اینکه بتوانم برای سیدنی جایگاهم را بدست آورم آنقدر تمرین کرده بودم که رکورد خودم را باردیگر ارتقاء دادم. رکورد کشور ۳۸۸ و دست خودم بود و در مسابقات مونیخ آنرا به ۳۹۰ رساندم. همه جا گفتند رفتنم به المپیک حتمی شد اما جای من فرد دیگری از رشته تپانچه را اعزام کردند. همیشه هم این سوال بود که چرا این کار را کردند و هیچ کسی هم پاسخی نداد. این گله ای است که از دنیای ورزش دارم. چیزی که حاصل تلاش خودم و لطف خدا بود را از من گرفتند و من آنها را نمی بخشم. حالا هم که در موردش می گویم حالم بد می شود.
تفکرات غلط کار را خراب کرد
فکر می کنم ضعیف پیش رفتم، خیلی جا داشتم که کار کنم. زمانی که وایلدکارت سیدنی به من داده نشد یک جمع خبرنگار یکی از مسئولان وقت را به اصطلاح گیر انداختند تا بپرسند چرا این کار را کرده؟ جواب هایی که گرفتیم خیلی جالب بود. گفتند خیرالله زاده برود می خواهد دهم شود آن یکی چهلم می شود. برای ما زیاد فرقی نمی کند مدال که نمی گیرند. این ها روحیه ام را خراب کرد، باید یک نفر دهم می شد تا بعد رفته رفته به مدال می رسیدیم. چطور فکر می کنند باید یک بار اول شد. ضربه هایی که ما خوردیم خیلی زیاد بود.
در بوسان فکر نمی کردند مدال بگیریم/ هیچ مسئولی با ما نیامد
در بازیهای آسیایی بوسان ۲۰۰۲ تیم ما متشکل از من، الهام هاشمی و لیدا فریمان مدال برنز گرفتیم. در دوره بعدی بازیهای آسیایی بوسان ۲۰۰۲ تیم ما متشکل از من، الهام هاشمی و لیدا فریمان مدال برنز گرفتیم. روزی که ما مدال گرفتیم همه نمایندگان ایران شکست خورده بودند و تنها مدال روز را ما گرفتیم. خیلی هم عجیب بود که تیراندازی زنان به مدال رسیده بود و عجیب تر هم این که هیچ مسئولی با ما نیامده بود، فقط فرهادی زاد کنار ما بود. ما را تحویل نمی گرفتند و فکر نمی کردند مدال بگیریم. حتی روزنامه ها تیتر زدند که "به همت بانوان بی مدال نماندیم". خبرنگاری هم نبود برای همین هیچ عکسی از ما در داخل سالن تیراندازی بازیهای آسیایی بوسان نیست. تنها عکسی که مانده را آقای علی کاوه گرفته است. آن هم پس از اختتام مسابقات و آن هم در محوطه خوابگاه. باردیگر لباس پوشیدیم مدال ها را انداختیم و در حیات عکس انداختیم.
عکس از علی کاوه در دهکده بازیهای آسیایی
منبع: اسب من
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب